سلام
نازنین باز چه شده؟باز خسته ای؟باز پر شکسته ای؟دلتنگ کدام دلی؟خسته از کدام نگاهی نازنین؟!
تا کی میخواهی حسرت فریاد زدن را در دل بپرورانی؟چرا فریاد نمیزنی؟چرا به همه نمیگویی که هستی؟چرا به همه نمیگویی چه میکشی؟چرا به همه نمیگویی از چه زجر میکشی؟تا به کی میخواهی این لبخند زهر اگین را زینت بخش لبانت کنی؟
تا کی میخواهی نقش یک دختر بی غم که تنها غمش اه کشیدن لاله عباسی پشت پنجره است رابازی کنی؟!
چرا به همه نمیگویی تو هم زخم خوردهء اعتمادی؟چرا به همه نمیگویی تو هم وامانده این دنیایی؟!....
ای نازنین میدانم چه میکشی! میدانم چه حالی داری! چیزی در گلویت گیر کرده که دارد خفه ات میکند!....
نازنین تو هم سهمت را نگرفته ای؟ از کی؟!
نازنین......